کشکول پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد، دکوراسیون، اشپزی، پزشکی و ....
ماجراهای جالب آقوی همساده (2)
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:44 | بازدید : 561 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

ماجراهای جالب آقوی همساده : “عشق مادری!”
آقو ما بچه بودیم یه روز ننه مون مارو برد خرید،خواست یه آبمیوه گیری بخره 30تومن کم آورد چشمش خورد به ما بلندمون کرد گذاشتمون رو پیشخون مغازه به آقوی فروشنده گفت این بچه رو چند ورمیدارین!؟ آقوی فروشنده هم یه نیگا به ما انداخت گفت مدلش جدیده ولی کارکردش زیاده،دست چپش هم که رنگ داره،صندوق عقبش هم که جا باز کرده درش بسته نمیشه(که البته ای آخری تقصیر ما نبود،از فشار تحریمها بود!)…خلاصه 25تومن بیشتر قیمت گذاری نشدیم ننه مون نتونست آبمیوه گیریو بخر عصبانی شد وسط پاساژ افتاد رو ما به حد مرگ کتکمون زد بعدشم ولمون کرد رفت…

 

مام دیدیم گم شدیم یه پلیس دیدیم رفتیم بهش گفتیم “آقو پلیس مهربون…” ظاهراٌ طرف 4ماه بود حقوق نگرفته بود اعصابش خورد بود قبل اینکه جمله مون تموم شه با لگد زد تو سرمون 6متر پرت شدیم وسط خیابون 13تا ماشین از رومون رد شدن له له شدیم…بردنمون بیمارستان از شانس ما دکترای بیمارستان در اعتراض به عدم همکاری شرکتهای بیمه اعتصاب کرده بودن یه دامپزشک آوردن بالا سرمو، نمیدونیم با ما چیکار کرد که الآن 47ساله آدرنالین خونمون که میره بالا شروع میکنیم ها ها ها واق واق واق واق…!

ماجراهای جالب آقوی همساده : “برنده قرعه کشی !”
آقو ما یه بار تو قرعه کشی بانک 150میلیون تومن برنده شدیم! درحالی که جهان در پی این خوش شانسی ما در بهت فرو رفته بود یهو یه اتفاقی افتاد که همه چی رو به حالت عادی برگردوند…عکس ما به عنوان برنده بزرگ این قرعه کشی تو یکی از روزنامه ها چاپ شد،ملت حالشون از دیدن چهره کریح ما بهم خورد روزنامه خوندنو بیخیال شدن،سرانه مطالعه در ایران اومد پایین،مسئولین مارو مقصر دونستن 150میلیون جریمه مون کردن،البته این آخر ماجرا نبود…

 

ظاهراٌ سردبیر روزنامه قرار بود اون روز پول ببره خونه تا زنش بره یه سرویس طلای جدید بخره که تو مهمونی فردا باهاش چشمای بیتا جونو در بیاره،بیچاره نتونست پول جور کنه خانومش با ماهیتابه کوبوند تو سرش طرف حافظه ش قاطی کرد از اونموقع تا حالا هر روز که از خواب پامیشه فکر میکنه همون روز اوله دوباره عکس مارو تو روزنامه ش چاپ میکنه! الآن 18ساله من روزی 150میلیون جریمه میشم! ها ها ها ها ها…من نمیفهمم ملتی که شام ندارن بخورن سرانه مطالعه به چه دردشون میخوره!؟ خانومای عزیز که وضعیت اقتصادی موجودو میبینن چرا از شوهراشون توقع بیجا دارن!؟ اصلاٌ آقو من چرا نمیمیرم از این زندگی خلاص شم!؟

 

ماجراهای جالب آقوی همساده : “ازدواج اجباری !”
آقو ما یه بار رفتیم دخترمونو از همون کودکی با مسئله حجاب آشنا کنیم دیدیم روسری رو سرش نمیکنه برا اینکه تشویق بشه ما هم یه روسری سرمون کردیم،یهو پسر همسایه در زد ما هم با عجله رفتیم درو وا کنیم یادمون رفت روسری رو ورداریم پسر همسایه چشمش که به ما افتاد یه دل نه صد دل عاشقمون شد ازمون خواستگاری کرد مام تو این عصر بی شوهری از موقعیت پیش اومده نهایت استفاده رو کردیم جواب بله دادیم مارو برد خونه مادرش که عروسش رو بهش نشون بده…

 

آقو مادرشوهرمون گفت برای اینکه عروس من شی باید این امتحانو بدی،این دوتا تخم مرغو بگیر باهاشون بیف استروگانوف درست کن! مام کم نیاوردیم 3روز تمام رو تخم مرغا نشستیم جوجه شدن،جوجه هارو بزرگ کردیم مرغ شدن رفتیم فروختیمشون باهاش مواد بیف استروگانوف خریدیم درستش کردیم مادرشوهرمون اومد تست کرد دید نمکش کمه 4امتیاز ازمون کم کرد گفت نمیتونی عروس من شی نامزدمون نتونست این شکست عشقی رو تحمل کنه خودشو کشت خونواده ش رفتن بخاطر بازی با احساسات بچه شون از ما شکایت کردن 48سال رفتیم حبس…ها ها ها ها ها…راستی دخترمون هم 20سالش که شد رفت آمریکا مدل لباس شد! ینی از هر نظر داغونما داغون!

ماجراهای جالب آقوی همساده : “مهد کودک !”
آقو ما یه روز با خانوممون رفته بودیم مهد کودک که بچه خواهرمونو بگیریم…اونجا که رسیدیم یهو یکی از ای بچه ها دوئید اومد تو بغل ما گفت سلام بابا جون! مام یکم خندیدیم برگشتیم زنمونو نگاه کردیم دیدیم داره دقیقاٌ همونجوری به ما نگاه میکنه که حسن نصرالله به بنیامین نتانیابو! نگاه میکنه! آقو جلو چشم بچه های مردم افتاد رو سرمون مارو به حد مرگ زد! دیدن ای صحنه ها رو بچه ها تاثیر گذاشت دارای خوی وحشی گری شدن خونواده هاشون رفتن از ما شکایت کردن 24سال رفتیم حبس…

 

تو حبس این داستانو برا یکی از زندانیا تعریف کردیم از شانس ما بابای بچه هه بود بخاطر همین تو این 24سالی که تو حبس بودیم روزی 18 بار کتکمون میزد…از حبس که اومدیم بیرون او بچه هه رو دیدیم که دیگه 27 سالش شده بود تا مارو دید چون پدر خوبی براش نبودیم اونم گرفت یه فصل کتکمون زد…ها ها ها ها ها ها…یعنی در ای جریانو بنده به طور کامل استخون بندی خودمو از دست دادم و الآن به معنای واقعی کلمه له له هستم!***
منبع:radsms.com



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جوک های مدرسه ای
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:43 | بازدید : 687 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

  دیشب که من رفته بودم مهمونی/معاون مدرسمونو دیدم
    از ترس اینکه گیر و غر شروع شه/نگاهمو از تو چشاش دز دیدم


    یواشکی از گوشه ی چشم اون/تا گوشه راست اتاق خزیدم
    خیال میکردم که منو ندیده/هول شدمو میزو جلوم ندیدم


    پا زدمو خوراکی ها رو ریختم/با خجالت لبامو زود گزیدم
    یهو همه نگاها،برگشت سمت بنده/کاشکی میشد آب بشم یا بشم پرنده


    ناظممونو دیدم برگ توتون میکشه/میون اون هیاهو خط ونشون میکشه
    نمره انظباطو 3 نمره کم میکنم/بزار بیای مدرسه پاتو قلم میکنم


    ناظممون رقیه60-70 سالی داره/جورابای گندشو هر جا میره میاره
    اومد تا با جوراباش زهر چشی بگیره/اما نفهمید که پاش پشت یه چیزی گیره


    یه میز دیگه افتاد مهمونا هو کشیدند/برای حل مشکل مارو جلو کشیدن
    صابخونه ما دو تا رو از خونه بیرون انداخت/من موندمو رقیه با 4تا چشم حیرون

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

شادی ها و تفریحات سالم ما تو کلاس اینه که با یه میخ صندلی استاد رو سوراخ سوراخ میکنیم
سپس یه سرنگ ترجیحن بزرگ را از آب(در صورت موجود آب سالم) پر کرده و به اسفنج داخل صندلی تزریق میکنیم
پس از نشستن شخص مربوطه رو صندلی دل بچه ها شاد و پای استاد خنک میشود
تبصره:
برای شادی بیشتر مجوز استفاده از سس قرمز به جای آب نیز داده میشود

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

امتحان وسیله ست، نمره دست استاده
الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی هاااا

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ !
.
.
.
.
ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﺷﻮﻥ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

حالت چشــــــــــــم
.
.
.
.
.
.
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

یکی‌ از سرگرمیام اینه سر امتحان الکی‌ هی‌ کفه دستمو نگا کنم مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی‌ کفه دستم نیست.... بعد بش بگم ضایع شدی خخخخخخخخ !!! اصن به عشق همین حرکت میرم مدرسه !!!!

 

جوک خنده دار , جوک های ضد مدرسه , طنز مدرسه

جوک مدرسه ای

 

غیر ممکنه توی مدرسه های ایران درس خونده باشی و این جمله رو نشنیده باشی:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببینید همه تون 0 بشین، یه دوزاری از حقوق من کم نمی کنن
همه تونم 20 بشین یه دوزاری به حقوق من اضافه نمی کنن

منبع:pat-o-mat.com

برچسب‌ها: جوک های مدرسه ای ,


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مشخصات زیست محیطی خانم های خاطرخواه (طنز)
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:42 | بازدید : 610 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

خانمی كه خاطر خواه شما بشه و واقعاً شما رو دوست داشته باشه اگه از ایل و تبار واتو واتو های اصیل باشه دست به این كارا می زنه

 

¤ سعی می كنه دیدن شما لطمه ای به بقیه كاراش نزنه تا اونجایی كه ممكنه به خاطر شما به دلیل غیبت سر كلاساش یه درسش حذف بشه

 

¤ اگه باهاش شوخی های بد بد و خودمونی كنین همچین ضایعتون می كنه اما دو دقیقه بعد خودش یه شوخی بدتر می كنه و شما رو دچار سردرگمی می كنه و گیجتون می كنه

 

¤ قشنگ ترین حرفی كه ممكنه به شما بزنه اینه " مگه خودت خوار و مادر نداری؟

 

¤ یه چیزی رو واسه شما خریده و بدون اینكه بهتون بگه اونو نشونتون می ده و نظرتونو می پرسه اگه خوشتون بیاد مگه واسه بابام خریدم اما خوب ماله تو ، تو فرهنگ لغت این دختر یادگاری وجود نداره . اما شما می تونید این كلمه رو به این فرهنگ غنی اضافه كنید و در اصل این یه فرصت طلایی واسه شماست

 

¤ سعی می كنه با كارایی كه می كنه صدای شما رو دربیاره و اگه این قدر احمق باشید كه اعتراض كنید با چشمانی معصوم پر از اشك (كه یه برق شیطونی توشه) و لبای آویزون با گردنی كج ازتون می خواد كه اونو همین طور كه هست قبول كنید

 

¤ سعی می كنه كمكتون كنه تا دوست دخترای جدیدی پیدا كنید كه اگه تو این دام بیفتید هم اون و همه دخترای اطرافتون ، همه رو از دست دادین.(بچه ها مواظب باشین

 

¤ در جمع دوستان شما رو "عزیزم" خطاب می كنه و مثل یه مامان مواظب شماست كه نكنه یه وقت یه چیزی بخواین اما تو خلوت خودتون به شما می گه "اوی خره

 

¤ هیچ وقت حتی اگه در حال مردن هم باشه سراغتونو از كس دیگه نمی گیره مگر اینكه كاری جدا از دوستیتون با شما داشته باشه كه در اون صورت حتی اگه زیر سنگی كه زیر پای یه فیل هستش قایم شده باشین میاد فیل رو فراری میده و سنگ رو بر می داره و بیرونت میاره و گوشت رو می كشه

 

¤ اگه یه وقت مسئله ای پیش بیاد اصلا این زحمت رو به خودش نمی ده كه خودشو قاطی كنه یا واسه شما حرص بخوره یا از شما دفاع كنه اما تو خلوت خودش روزی چهار تا دیازپام می خوره

 

¤ اگه یه وقتی از دست شما ناراحت بشه به روتون نمیاره و جوری رفتار می كنه كه انگار نه انگار.اما وای به حالتون اگه یه روزی این آتشفشان فروان كنه. (انا لله و انا علیه راجعون

 

¤ هر وقت بهش احتیاج داشته باشی كمكت می كنه فجیع همه جوره .چون دیگه در این مورد نمی تونه جلوی خودشو بگیره. (بابا ناسلامتی عاشقه ها)

 

¤ یكسری جملات و كلمات جدی به شما می گوید ، مثلاً "ای كاش یكی پیدا می شد من عاشقش بشم". اگه باهوش باشین می فهمید این موقع باید چی كار كنید

 

¤ اگه امكانش را داشته باشه به شما زنگ می زنه كه با شما صحبت كنه و واسه این كارش هزار تا بهونه و دلیل محكم پیدا می كنه

 

¤ توی صورتت خیره می شه اما یهو میگه چرا ابروهاتو ور می داری؟ خیلی ضایع تابلوه! یا چرا موهات رو این قدر كوتاه كردی؟

 

¤ وقتی با هم با دوستانتون هستید ، شاد و شنگول هستش ، می خنده و سعی می كنه تو را هم بخندونه و شاد كنه. اما اگه تو یه مكان خلوت باشید اگه از دیوار صدا در اومد از اونم صدا می شنوید

 

¤ اگر امكانش باشه تا سر كلاس یا دم در خونه تو را تعقیب می كنه بدون اینكه متوجه بشین

 

¤ خیلی راحت دست تو رو میگیره و راحتم ول می كنه اما سعی نكن دست اون به زور تو دستات نگه داری كه فكر می كنه داره زندونیه تو می شه و تو حكم یه زندون بان رو واسش پیدا می كنی

 

¤ برات نامه میده یا ایمیل می فرسته و از كارای ضایع كه انجام داده یه داستان طنز برات می نویسه تا تورو بخندونه. تمام این كارا رو به این دلیل انجام می ده كه خودشو بهتر به تو بشناسونه

 

¤ اگر ازش بخوای كه یك جایی بروید كه او معمولاً نمی ره ، یا ازش بخوای كاری انجام بده كه معمولاً انجام نمی ده سرتون حسابی منت می زاره اما تو دلش با دمش گردو می شكنه. ( تو جون بخواه كیه كه بده

 

¤ هیچ وقت و هرگز (تاكید می كنم) از كسی راجع به علاقه شما نسبت به خودش نمی پرسه

 

¤ هیچ وقت و بازم هرگز دو ساعت آسمون ریسمون نبافین كه ازش بپرسین شما رو دوست داره یا نه؟ یا دوستاتونو بفرستین جلو.هرگز. بهتر این كارو تو یه جای خلوت و بدون هیچ مقدمه ای ازش بپرسین البته ممكنه سك سكش بگیره.اما اگه همچین چیزی باشه فوراً و با پرویی تمام می گه كه عاشق شما شده خیلی خفن. البته این كارم بهتره بعد از چند ماه یا حتی یك سال بعد از آشنایتون انجام بدین.البته بازم اگه خودتون اونو دوست دارین


¤ و در آخر ، یك مرتبه حس می كنی كه تازگی ها خیلی به شما بی محلی می كنه و سعی می كنه ازتون دوری كنه ولی شما دلت بیشتر براش تنگ می شه.در این صورت حتماً جفتتون تو دام هم افتادید. مباركه. شیرینی ما یادتون نره.
منبع:pat-o-mat.com

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جوک های جدید و خنده دار (11)
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:40 | بازدید : 692 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

این آرایشگاه زنونه ها به اندازه پیچ و مهره هوایپما آپشن داره
حالا سلمونی مردونه میری میگه سر یا صورت !؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊ 

 

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺟﺰ ﻣﻦ
ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ !؟
ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯﯾﺴﺎﺯﯾﻮﻡ ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

توی این فیلما و سریالای خارجیا
همه به هم خیانت کنن ، هیچیشون نمیشه!
ولی اگه بچه‌شون مسابقه داشته باشه
پدر خانواده نره مسابقه‌شو ببینه؛ بنیان خانوادشون به باد میره !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﻭﺳﺎﯾﻞ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ :
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﻋﯿﻨﮏ ﮔﺮﺩ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ …
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺑﭙﺮﺱ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یکی از خاطرات دهه شصتیا
رفتن به مدرسه حتا در صورت بارش سنگ از آسمونِ !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

موقع رقصیدن مراقب حرکت ابروها و لب های خودتون باشید
خیلی ها مراقب نبودن بعد که فیلمشو دیدن به اعتیاد کشیده شدن

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست
یا نمی‌خواهی‌ام ، یا … یاابوالفضل ! یعنی نمی‌خواهی‌ام ..!؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

پسره ۱۵ ساله نوشته یک ماه و نیمه کسی عاشقانه بوسم نکرده
من آخرین بوسم ماله ۲ سالگیم بود داییم ماچم کرد
بعدم پرتم کرد هوا یادش رفت منو بگیره

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

پسر داییم 8 سالشه
چندوقت پیش دلیل و نحوه درست استفاده از اپلیکیشن های تبلت رو واسمون توضیح میداد
اونوقت من 8 سالم بود خروسارو میزدم که مرغارو اذیت نکن !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

انواع شکست از نگاه دخترها:
شکست عشــقی : مهربون ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست اجتماعی : خوش برخورد ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست اقتـصادی : پولدار ترین دوست پسرش ولش کنه !
شکست سیاسی : عاقل ترین دوست پسرش ولش کنه !
سونامی : همه ی دوست پسراش یهویی ولش کنن !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یه بار با دوس دخترم داشتیم درباره اعتماد صحبت می‌کردیم
یهو نام بانک ملی ایران اومد درخشید !

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊


اعتراف میکنم : من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم !
آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اونکه شما سنگشو به سینه میزنی ما سالهاست تو حموم به پاهامون میزنیم
آره…
گفتم که در جریان باشی رفیق

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

دمای هوا 10 درجه، رطوبت 18 درصد و سرعت وزش باد سه متر بر ثانیه؛
چند نفره بودن هوا را محاسبه کنید (1/5 نمره)

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

خصوصیت پسر ایرانی :
دوست داره طرف فقط ماله خودش باشه ، خودش ماله همه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

همه پسرا فکر می کنن بزرگترین آرزوی یه دختر پیدا کردن یه پسر رویایی هستش
اما نمی دونن بزرگترین آرزوی یه دختر غذا خوردن بدون چاق شدنه

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بعد 22 ﺳﺎﻝ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺯﯼ ﺯﯼ ﮔﻮﻟﻮ ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﻪ
ﺩﺭﺍﮐﻮﻻ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﺎ ،ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ
ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﺎ
ﺍﺻﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻦ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

به داییم میگم :دایی شکم زدی نمیخوای آبش کنی؟
میگه :مرد باید اینقدر شکم داشته باشه که دسته چکشو بزاره رو شکمش امضا کنه!
استدلال از این شیک تر؟

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ
ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ
یکی دﻭ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یعنی اینقدری که صدا و سیما داره شبکه ی نسیم رو پخش آزمایشی میکنه …
ناسا شاتل رو که میخواست بفرسته فضا، آزمایش نکرد

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

“کلن گفتم” چیست ؟
همون ماله کشیه خودمونه!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

شاید وجودم به کسی آرامش نده
اما همین که حرصه خیلی هارو در میاره ، بهم انگیزه میده !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اتاق مرتب مال آدمـاییه که حافظــــشون ضعیفه
هی یادشون میره که چی رو کجا گذاشتن!
ولی ما که حافظمون قــــــــــــویه
نباید وقتمونو با اینجور کارای بیــــــهوده تلف کنیم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اونقدری که من واسه شستن فرشهای خونه پارو زدم
واسه تایتانیک پارو زده بودم الان غرق نمیشد !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یه مخاطب خاص داشتم ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺳﻮﺍﺳﯽ ﺑﻮﺩ
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ از دستم ناراحت شده بود
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺴﻮﺍﮐﺶ ﺯﯾﺮ بغلمو ﻣﯿﺨﺎﺭﻭﻧﺪم!
آدم هم این همه حساس….!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یکی از ترس های بچگیم این بود وقتی هندونه را با تخمه‌اش میخوریم
نکنه تخمه‌اش تو شکمم سبز بشه

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پرمیکنه
ما بچه بودیم با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم ساعتها میرفتیم اون تو

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

قابل توجه کد بانوهای آینده :
وقتی میمیری خودت قبول نمیکنی که مُردی ولی بقیه میفهمن
وقتی غذات میسوزه هم همینه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

ﺧﺮﺝ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﮕﻦ “ﻋﺮﻭﺳﯽ”
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ “ﻋﺮﻭس”
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺟﻮﻧﺖ ﺩﺭﻣﯿﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﻣﯿﺨﺮﯼ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ “ﻋﺮﻭﺱ”
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪﺗﺮ ۴ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ برادرﺕ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﻥ عمو ﺍﯾﻨﺎ !
ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﯿﮕﻦ ﺣﻘﺸﻮﻥ ﺿﺎﯾﻊ ﺷﺪﻩ

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

انقدری که ماها به ماه تولدمون می نازیم
ناسا به این همه تکنولوژی و دم و دستگاش نمی نازه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

سال پیش همین موقع ها بود که اواسط بهمن ماه بودیم
امسالم همین موقع هاست و ما اواسط بهمن ماهیم
مطمئن باشید سال بعدم همین موقع ها اواسط بهمن ماهیم
معلوم نیست کی میخواییم به خودمون بیاییم و پیشرفت کنیم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تبلیغ یه آموزشگاه تعلیم رانندگی :
بانوانی که پارک دوبل را طی دوره ی دو ماهه فرا گیرند
از پنجاه درصد تخفیف ویژه ی ما برخوردار خواهند شد.
ینی فقط میتونم بگم عمق مطلب تو حلقم !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جوک خنده دار◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تبلیغ آرایشگاه‌های زنونه :
میکاپ صورت با مواد کاملاً آمریکایی.
سایه‌ی سه بعدی، چهاربعدی،شش بعدی (جدید)
آرایش اروپایی، خلیجی، مصری، جادوغ‌آبادی و …
شینیون به سبک بلغارستانی با مدیریت صفورا بلغارستانی.
صافکاری بدون ریختن رنگ. جلو بندی کامل. پشتکار.
مهره‌ی مار تضمینی.
سایه های خطی، مینیاتوری، موازی، ضربدری، گروپ و…
هیرا اکستنشن، گیس آفریقایی، طراحی ناخن، فال قهوه، خالکوبی، ماساژ، تعویذ، سرکتاب.

******

تبلیغ سلمونی‌های آقایون :
پیرایش سر و صورت

 

منبع:radsms.com



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قوانین طنز فیسبوک کاربران ایرانی
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:39 | بازدید : 636 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

اگر فکر می‌کنید ماندن در فیس‌بوک کار هرکسی هست و هرکس از راه رسیده برای خودش صفحه‌ فیس‌بوک دارد، اشتباه می‌کنید. چون این کار برای خودش قوانین و آدابی دارد. نخیر جانم این‌طورها هم نیست که هرکس یک لپ‌تاپ داشته باشد و یک فیلترشکن بتواند خودش را جزو بزرگان جلوه دهد.

 

قانون اول – خوش‌عکس بودن: برای حضور در فیس‌بوک باید خوش‌عکس بود. دوست عزیز مثلا شما… بله خود شما! با چه انگیزه‌ای صفحه فیس‌بوک باز کردی؟ قیافه که نداری؛ فتوشاپ هم که بلد نیستی؛ دوست عکاس هم که نداری. با پررویی آمده‌ای اینجا، لایک هم می‌خواهی!

 

قانون دوم – هنرمند بودن: باید قبل از عضویت تکلیف‌تان را با هنر روشن کنید. باید هنرمند باشید یا لااقل یک عکس با هنرمندان داشته باشید. افراد عضو فیس‌بوک، معمولاً گرافیست، موسیقیدان، عکاس، شاعر یا نویسنده هستند یا لااقل آن‌ها را دوست دارند و عکس‌شان را یک‌بار دیده‌اند یا در بُعد بالاتر یک هنرمند جزو دوستان‌شان است.

 

قانون سوم – ماورایی بودن: یکی از قانون‌ها این است که شما باید ظاهراً همه را دوست داشته باشید و در معاشرت با همه از الفاظ اسرارآمیز عزیزم، جونم (یا در حرکتی رادیکال‌تر جووووووون)، ای جان، عجقم و فدامدا استفاده کنید. شما به طرز باورنکردنی ماورایی هستید و همه به چشم‌تان دوست‌داشتنی و خوب به نظر می‌رسند. به نظرتان می‌رسد همه یک‌دانه و بی‌نظیر هستند و دوست دارید سبد سبد لایک تقدیمش کنید. حتی بعضی وقت‌ها در مواجهه با عکس آنان مجبورید از BIG LIKE خودتان برای آنها مایه بگذارید!

 

قانون چهارم – مخالف بودن: شما برای این‌که اثبات کنید در هر چیزی سررشته دارید و هر چیزی را بهتر از هرکسی می‌دانید باید نشان بدهید با هر چیزی که دیگران می‌نویسند و نظر می‌دهند مخالفید. شما می‌توانید با وزن شعر دیگران مخالفت کنید. با عقاید دیگران مخالف باشید. نقاشی‌های دیگران را نقد کنید و با بزرگان عرصه‌ هر رشته‌ای کل‌کل کنید. منتها حواستان باشد که این مخالفت‌ها باید در صفحه شخصی شما باشد. در بخش کامنت فرد مورد نظر فقط باید از بچگی عاشق او و کارهایش باشید، یا اینکه لااقل «صد در صد باهاش موافق» باشید!

 

قانون پنجم – عجیب بودن: در این قانون هرچه‌قدر بیش‌تر عجیب باشید، طرفداران بیش‌تری خواهید داشت. هر‌چه‌قدر حرف‌های عجیب‌تر بزنید و عکس‌های عجیب‌تری بگذارید و… رک صحبت کنیم crazy tar باشید دوست‌داشتنی‌تر خواهید بود!

 

قانون ششم – سالم‌بودن مچ دست: باید مچ دست سالمی داشته باشید که این قانون از باقی قوانین مهم‌تر است. چون شما با داشتن یک مچ دست سالم می‌توانید خودتان را به روز کنید به طور مرتب عکس‌های پروفایل‌تان را تغییر دهید و با دیگران به‌صورت آنلاین ارتباط داشته باشید.

 

در ضمن فراموش نکنید قبل از این‌که شما را از این شبکه بیرون بیندازند خودتان با آرامش محوطه را ترک کنید.
منبع:itanalyze.com 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اعترافات جالب و خنده دار (9)
چهار شنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:38 | بازدید : 649 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

دوستم اومده بود خونمون موقع رفتن بهم گفت زنگ بزنم
براش اژانس بیاد منم گفتم خودش زنگ بزنه و از من اصرار و از اون انکار
خلاصه زنگ زدم به اژانس کلی هم مواظب بودم که خراب کاری نکنم که
یه دفعه یه اقایی باصدای کلفت مردونه در حد تیم ملی گفت بله
منم که از شنیدن یه همچین صدای کلفتی شوکه شده بودم
یه دفعه برگشتم گفتم سلام خانوم ببخشید....
و یه دفعه فهمیدم چی گفتم و خودمو دوستمو اون اقا پشت تلفن از خنده ترکیدیم.
و من اصلا دیگه نمی تونستم ادرس خونه مون رو بدم از خجالت و خنده
کلی ضایع شدیم رفت دیگه

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودم خیابون یه پیراهن مردونه تن یه مانکن دیدم خیلی
خوشگل بود دست زدم ببینم جنسش چیه یه دفعه مانکنه تکون خورد
منم حالا جیغ نزن کی جیغ بزن.مانکن نبود که یه پسره جلو مغازه وایساده بود!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

دشیب انقدر مقاله خوندم از میکروسافت و اپل، ساعت 2 خوابیدم... وقتی خوابیدم خوابم دیدم زنگ زدم به استیو جابز گفتم امروز بریم بستنی بخوریم گفت باشه میام. بعد زنگ زدم رئیس شرکت سونی با اونم هماهنگ کردم. بعدش یه زنگی هم با بیل گیس (بلقیس) زدم گفتم ساعت 4 بیا فلکه دوم.
بعدش 3 تایی بیل گیس رو پیچوندیم رفتیم تجریش. بیل گیس زنگ زده میگه دیگه ادم حسابت نمیکم. اگه اومدم باهات بیرون . منم تو خواب دارم میخندم
صبح پاشدم مامانم میگه با کی قرار میذاری تو خواب

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یادش بخیر بچه بودم یه مورچه از کنارم رد شد... بعد با مشت کوبیدم روش. دیدم بعد چند ثانیه دوباره راه افتاد. از ذوقم یهو به مامانم گفتم: اِ مامان داره کار میکنه!!!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم همیشه جوجه هام رو میدادم به گربه خودم که بخوردشون سیر بشه...عجب بچه ای بودم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم یه روز که سوم راهنمایی بودم
دقیقا بعد از عید هم بود و همه مانتوهای معلم ها نــــــو و تازه !!
منم نه برداشتم نه گذاشتم پاشدم رفتم پشت سر معلمه (مانتوش هم سفید بود)
این هر جا میرفت من پشت سرش میرفتم و مانتوشو با خودکار آبی و قرمز خط خطی می کردم!!
درسته اولش من شروع کردم حالا بعدش بچه های کلاس با این ماژیک هایلایت ها خط خطیش کردن
یادمه تا آخر سال بامن حـــــــرف نزد ولی خدایی نمره مو کـــم نکرد!!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یک روز استاد میخواست برنامه نویسی فلش درس بده... منم که حوصله این بچه بازیارو ندارم، رفتم یه فیلم باز کردم...
یهو دیدم موسم خودش تکون خورد و رفت فیلمو بست! فهمیدم که مهندسمون از یه اتاق دیگه داره کامپیوتر منو میبینه و کنترل میکنه.... دوباره فیلمو رو باز کردم... دیدم دوباره بست و رفت برنامه فلش رو باز کرد و قلموش رو انتخاب کرد و رو صفحه نوشت: فلش کار کن!
منم با یه رنگ دیگه زیرش نوشتم: دهنتو ببند!
بعدش سریع جامو با دوستم عوض کردم...
دوستمم که از همه جا بی خبر بود نشست جای من. بعدش یهو مهندس اومد تو کلاس و دوستمو برد بیرون...

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه نفر زنگ زد رو گوشیم با یه لحن حق به جانبی گفت شما؟
منم هول شدم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

بچـه که بـودم قـارچـخور بـازی میکردم ، بعدش فک میکردم قـارچ بخورم بـزرگ میشم !
واسه همین مدتـها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیـره تاقـچه ی خونمون که ازش قارچ دربیاد بخـورم !!!
دیگـه داشتـم ضربه مغـزی میشدم که بـابام کارگـر گـرفت تـاقچـه رو خـراب کرد !!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

خدا از سر تقصیراتم بگذره. وقتی 4 سالم بود، یه روز رو پشت بوم داشتم بازی میکردم. دیدم یه نفر تو کوچه داره راه میره و یه چک دستشه. خیلی ذوق داشت. فوری رفتم یه ظرف آب آوردم از اون بالا ریختم روش. گوشه های چکش تو دستش موند بقیش خمیر شد و رفت! دیدم نشسته لب جوب و داره گریه میکنه
امیدوارم بخشیده باشه منو

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم مهمونی همه بودم از عمه کوچولو تا عمو بزرگه دختر عمو پسر عمو حدودا 20 نفری می شدیم خیلی خسته بودم نیاز فراوون به یه شیطنت داشتم تا خستگیم در بیاد کمی (3قاشق) تو قوری نمک ریختم اعتراف می کنم کلی حال کردم

منبع:kocholo.org



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
نویسندگان
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
تماس با ما

سلام دوستان عزیز می خواستم بهتون اطلاع بدم به لطف خدای مهربان پورتال کشکول توانست در مسابقات وبلاگ نویسی استانی رتبه ی اول را کسب کنه !!! شاد باشید و تندرست

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پورتال جامع کشکول و آدرس kashkoul.tk لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 469
:: کل نظرات : 3

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 376
:: باردید دیروز : 59
:: بازدید هفته : 435
:: بازدید ماه : 376
:: بازدید سال : 9027
:: بازدید کلی : 109123